نظرات شما عزیزان:
زهرا 
ساعت20:37---3 بهمن 1392
موضوع انشاء : خوشبختی !
___________ به نام خدا ___________
خوشبختــــــــی یعنــــی قلب پدرت بتــــپد ...!
___________ پایاטּ _______________
___________ به نام خدا ___________
خوشبختــــــــی یعنــــی قلب پدرت بتــــپد ...!
___________ پایاטּ _______________
نفس
ساعت10:44---27 آذر 1392
اشک من جاری شد... جای تو خالی بود جـــــــــــــــــای تـــــــــــــــــو... عکس تو در طاقچه ی کوچک قلبم خندید شعر دلتنگی من سخت گریست
نفس
ساعت10:40---27 آذر 1392
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
نفس
ساعت11:57---26 آذر 1392
این روزها همه به من دلتنگی هدیه می دهند لطفا آتش بس اعلام کنید! به خدا تمام شد دلـــــــــــــــــم...!
نفس
ساعت11:50---26 آذر 1392
دلــــــــــم تــــــــنــــــــگ شده است برای آغوشی، که خیلی هم مطمئن نیستم مال من باشد چقدر سخت است که ببینی غریبه ها بهتر از " آن یک نفر "، احـــــســـــاســـــت را می فهمند...
نفس
ساعت11:04---20 آذر 1392
دل تنگم ـــــــــــــــــ مثل مادر بزرگ بی سوادی که هوای بچه اش را کرده ولی بلد نیست شماره اش را بگیــــــــــرد...
نفس
ساعت11:01---20 آذر 1392
خدایا دلتنگم... دلتنگ چه! نمیدانم! راستش را بگویم دلتنگ همانی ام که نه تو دانی و نه من...! نه!نه! بگذار راستش را گویم! نه دلتنگ لحظه های تازه ام و نه دلتنگ شروع دوباره... دلتنگم... دلتنگ خود خود تو...! حرف بزن ابر مرا باز کن... دیر زمانیست که بـــــــارانـــــــی ام...
نفس
ساعت10:49---20 آذر 1392
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا... فردا شد و باز هم تو گفتی فردا... امروز دلم مانده و یک دنیا حرف... یک هیچ به نفع دل تو تا فـــــــــــــــــردا...
نفس
ساعت10:39---14 آذر 1392
دلتنگی یعنی: رو به روی دریا ایستاده باشی و خاطره یک خیابان خفه ات کنه...
نفس
ساعت13:52---13 آذر 1392
همیشه آنکه سراغی از تو میگیرد دلتنگ دیدنت است...!!! و از شکاف چسمانش به نبودنت خیره میشود... همیشه آنکه تو آن را نمی بینی نامهربان نیست!
نفس
ساعت13:40---13 آذر 1392
تمام هوا را بو می کشم چشم می دوزم زل می زنم... انگشتم را بر لبان زمین می گذارم: "هیس... میخواهم رد نفس هایش به گوش برسد... " اما... گوشم درد میگیرد از این همه بی صدایی دل تنگی هآیم را مچاله میکنم و پرت میکنم سمت آسمان دلواپس تو میشوم که کجای قصه مان سکوت کرده ای که تو را نمی شنوم!!!
نفس
ساعت16:21---12 آذر 1392
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟... تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت... تا به کی با ضربه های درد باید رام شد!... یا فقط گریه های بی قرار آرام شد!... بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار!... خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار...
نفس
ساعت16:14---12 آذر 1392
گاه دلتنگ می شوم، دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها! گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم و باختن ها و صدای شکستن را! نمی دانم من، کدامین امید را نا امید کردم، کدام خواهش را نشیندمو به کدام دلتنگی خندیدم که: " چنین دلتنگم "
نفس
ساعت13:01---6 آذر 1392
گاهی حجم دلتنگی هایم آن قدر زیاد میشود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ میشود... دلتنگم... دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من که رسید از حرکت ایستاد... دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید... دلتنگ خودم... خودی که مدتهاست گم کرده ام... !!!
پناهم می دهی امشب؟میان آب و گل رقصان، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی، پناهم می دهی امشب؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی، پناهم می دهی امشب
<-PollName->
آمار
وب سایت: